برای پسرم مهراد

بابا جون روزت مبارک

سلام یکی یکدونه ی مامان گل پسرم امروز روز پدر باید به بابایی تبریک بگیم و براش کادو بگیریم ولی امسال چون تو دل مامان بودی واسم سخت بود برم خرید ولی اشکال نداره سال دیگه باهم میریم واسه بابا پویا یک کادوی خوشگل میگیریم و باهم جشن میگیریم ...
12 ارديبهشت 1394

6ماهه شدنت تو دل مامان

سلام نفس مامان امروز که مامان از خواب پا شده خییییییییییلیییییییییییییییی خییییییییییییییلییییییییییییییی خوشحاله چون مهراد کوچولوش دیگه کم کم داره بزرگ میشه و تا 4 ماه دیگه میاد پیش مامان بابا بابا پویا شب اومد 40 دقیقه باهات حرف زد تا تو یخورده تکون بخوری که حست کنه اما تو اینقدر ناقلایی که اصلا تکون نخوردی.... ولی تا بابا دستشو از شکم مامان برداشت شروع کردی به بازیگوشی مهرادم اینو همیشه یادت باشه که مامان بابا عاشقتن ...
11 ارديبهشت 1394

مهمونی خونه ی مامان جون

سلام سنجد مامان امشب من و بابایی رفته بودیم دلمه خورون خونه ی مامان جون..... مامان دلمه خیلی دوست داره از بس که خورده الان داره میترکه . بخاطر همینم خوابم نبردو گفتم بیام و واسه سنجدم بنویسم.... البته خودتم بودیا ناقلا ولی الان که داری می خونی یادت نمیاد.... الانم برگشتیم خونه و باباجون مثل همیشه پشت کامپیوتر و دنبال کاراش اینم باباجونت ...
9 ارديبهشت 1394

شروع به نگارش

سلام عزیز دلم مامانی تصمیم گرفتم از امروز با حمایتهای بی دریغ ددی جان و البته غر نزدن های احتمالی و سوتی های بامزه خودم برات بنویسم... البته همینم الان بابایی داره برات مینویسه، نمیدونم چیکار کردی ولی ناخ مامان درد گرفته و نیتونه تایپ کنه... خلاصه اینکه گوگولی منتظرتیم تا بیای... ایناروهم مینویسیم که فردا که واسه خودت شاخ شمشاد شدی و رفتی دختر بازی پز بدی که بابا و مامانم مثلا امروزی بودن و این حرفها... این عکسم برات همینجوری یه هویی میزارم که بعدا کلی حال کنی ...
8 ارديبهشت 1394
1